یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
دختری نشسته بود
تک و تنها توی موهاش عطر گل پیچیده بود
آسمون نگاش میکرد
به سرش دست نوازش می کشید
دخترک دعا می کرد
تیکه تیکه پارچه پیراهنش رو
می پیچید دور درخت سیب پیر
گره های رنگی پراز امید
منو پیدا میکنی
مرد قصه های من
زیر گنبد کبود
دختری نشسته بود
تک و تنها توی موهاش عطر گل پیچیده بود
آسمون نگاش میکرد
به سرش دست نوازش می کشید
دخترک دعا می کرد
تیکه تیکه پارچه پیراهنش رو
می پیچید دور درخت سیب پیر
گره های رنگی پراز امید
منو پیدا میکنی
مرد قصه های من