دعا |
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود دختری نشسته بود تک و تنها توی موهاش عطر گل پیچیده بود آسمون نگاش میکرد به سرش دست نوازش می کشید دخترک دعا می کرد تیکه تیکه پارچه پیراهنش رو می پیچید دور درخت سیب پیر گره های رنگی پراز امید منو پیدا میکنی مرد قصه های من |
کوچه پس کوچه |
من از قلب گرم خانواده ای می آیم که درمحله ای قدیمی مسکن دارد، با جویهای آبی که در کوچه پس کوچه هایش خاطرات کودکی مرا سبز نگه می دارند. آه... این سرزمین دلبند من است که احاطه شده میان کوههای بلند. پشت کوهها به سمت خورشید جنگل است و در پس جنگل، دریای مازندران - آبی بی انتها. به سمت جنوب کویر نشسته است. وجود تب آلودش را وسیع گسترده است و نسیم سوزانش میچرخد و میپیچد ولالایی های گهواره من را تکرار می کند - تا ابدیت. دلم می خواهد در هوای آن بازار قدیمی نفس بکشم که یکروز سیل آنرا با خود برد. خاطرات من آنجا مدفونند - رنگ رفته، شسته، و نا پیدا... بارها آنجا راه رفته ام، با مادربزرگم، وقتی که دستهایش تنها پناه بودند. رد پایمان هنوز آنجاست، در زیر پای مردمی که همین لحظه از آنجا می گذرند. در خاطرم بوی نان تازه با صدای دعای عصر می آمیزد که از امامزاده ای قدیمی می آ مد که پیرترین درخت چنار را داشت... و دستهایم برای کفترها دانه می پاشند و کفترها پرواز میکنند… پرررررررررر
برای برگشتن به خانه حتی میتوانم راه بروم - راه میرفتم اگر آنجا بودم. دل من پر میکشد برای لمس کردن دیوارهای نمدار و ترک خورده باغهای بزرگ خیابانمان - پوشیده از پیچک. آن باغهای پراز یاس های بنفش، درختهای ارغوان، گلهای رز و درختچه گان گل مروارید وگلهای کوچک یاس. خانه ما آنجا بود که بوی گل یاس بنفش میپیچید در عطر زعفران، و دیوارهای ترک خورده تبدیل می شدند به سنگهای آبی بزرگی که در کوچک چوبی سفیدی را در بر میگرفتند. در خانه چهار خوابه ما اتاق نشیمن پر بود از مبلهای قرمز شرابی رنگ؛ جایی که پدرم برایم حافظ و مولوی می خواند. بخاری دیواری با دودکشی در دیواراتاق را گرم میکرد. زمستانها همیشه روی آن بخاری چند نارنج بود که از وسط نصف شده و درمیان یک حبه قند داشت تا شیره اش گلویمان را نرم کند وعطرش خانه مان را خوشبو. ترکیب ملایمی از بوی نفت و دود ونارنج. در وسط حیاط یک حوض آبی رنگ بود و فواره ای که کار نمیکرد. بوی نمناک گلخانه تاریک و پراز گلدانهای خالی سفالی از زیر پله های ایوان تا دم حوض می آمد و ترس من از اینکه اگر نزدیک آب بروم مادر حوض مرا می کشد در آب.... بوی ترس بوی همان گلخانه بود. گلدانهای بزرگ یاس و میز و صندلی های آهنی سفید تزئین ایوان بودند. مادربزرگم هرروز صبح گل های یاس را می چید وآنها را میریخت درکاسه بلوری که تا نیمه پر بود از آب. گاهی که بی تابی میکردم برای سرگرم کردنم گردنبندی از یاس درست میکرد، دم یک دانه گل را در وسط گل دیگر جای میداد و وقتی که رشته به اندازه کافی بلند می شد آنرا دورگردن نازکم حلقه میکرد. گاهی از گیلاس های حیاط گوشواره ای درست میکرد. سنگینی و سردی گیلاسهای آویخته به گوشم برای من معنای خوشبختی بود. بعد از ظهرها روی پاهای مادربزرگم به خواب میرفتم. سرگیجه خفیف از تکانهای بالش وصدای گرم لالایی که گاه به گاه باد خنک پنکه در آن می پیچید و نازکی شمد مرا با خود می برد لالالالا لالا لالالالا لالا گل فندق دخی رفته سر صندوق لالالالا گل پونه بابات رفته دلم خونه لالالالا لالا لالایی آن روزها دیگر قصه شدند ویاد مادربزرگم خاطره عطر یاس. آن دیوارها هم دیگر ترک ندارند... سیل بازار را شست و برد. امامزاده را نوسازی کردند و درخت پیر چنار هم مثل من... دیگر آنجا نیست آنجا... میبینی؟ آن سرزمین من است، آنسوی اقیانوس... خانه ام، پشت کویر. باید از میان شن های داغ بگذرم و به سوی آب بروم. باید برای رسیدن به آن خانه به سمت آفتاب بروم |
آرزو |
همه ماهی ها
آرزوی آب آبی رنگ دریا رو دارن برای من اما آبی تنگ بلور دل تو از تموم آبی ها آبی تره |
دلشوره |
اگه شب... نم نزنه
اگه صبح پرنده ای... پر نزنه اگه عطر نفست، عطر تنت دیگه مستم نکنه اگه دور از تو شدن دیگه خستم نکنه اگه مهتاب تو پنجره ام نیاد اگه یادت به سراغ من نیاد اگه مرد قصه هام پیر بشه وای اگه دیر بشه وای اگه گل نده یاس |
من آب بودم، زلال
بر بکارت بی رنگم شراب پاشیده اند رنگدانه های عشق... بر روی کاغذی سفید در لابلای منفذ های کاغذ جای گرفته ام, نقش شده ام، حل شده ام آری، باز این منم مستانه آواز خوانده ام یک روز با نسیم آمدم مادر بزرگم رنگ عشق بود خانه اش رنگ شراب من سفید بودم زیبایی را به نماز ایستاده ام برهنگی چه صادقانه است من برهنه اواز خوانده ام بر سفیدی پرتمنای کاغذ، صورتی عاشقانه تن را نقش کرده ام آواز زندگی در سکوت زمان نغمه پرواز در بیکران آسمان آهنگ موج بر آرامش آب طرح زندگی را بر سکوت عمر، من عاشقانه خوانده ام برهنگی چه صادقانه است من برهنه آواز خوانده ام |